غزلواره
به: مریم
اما نمیدانم
نام تو از شرق کدامین آرزو رویید.
با نام تو باران
با نام تو دریا
با نام تو رنگ وسیع بی گناهیها
نام تو سرفصلی است
سرفصل پاکی بر جبین لحظه های خوب
من سالهای سال
در پاکی نام تو خواهم زیست
از برگ تا پائیز
از ابر تا باران
از گریه تا لبخند
راه من از ویرانگی میرفت
اما نمیدانم
نام تو از شرق کدامین آرزو رویید.
اکنون تمام رنگها افسانه میخوانند
در چشم های من.
من در نفس های گل مریم
تنهاترین لحطه ها را چون صدای صبح مینوشم
و در تو میخوانم تمام واژههای روشنائی را.
تو در تمام وسعت آیینههای روشن پاکی
«مریم تر از مریم» پدیداری
ابهام چشمان بنفشت را
در صمیم آبهای شسته مینوشم.
در بعثت نام تو از روح القدس تا من
شیرینترین افسانهها جاریست.
با تو مسیح شعر من
صبح تولد را سخنها گفت.
گهوارهٔ هر واژه در دست تو میجنبد
با تو مسیح شعر من پیغمبر عشق است.
در من تمام برگهای زرد
در من تمام باد
در من تمام ناتمامی بود
اما نمی دانم
نام تو از شرق کدامین آرزو رویید.
محمد مختاری
۱۷/۸/۱۳۴۷
هفتهنامه «خوشه»، سال ۱۳۴۷