محمد مختاری
ستارگان گمیشان
چهار اسب سپید
که یالشان «صحرا» را برمیآشوبد،
چهار شیهه
که شريان شب را
پاره پاره میکنند.
چهار ماه شعلهور
که جنگل گلستان را در خون میتابانند،
و خفیهگاه جنات را
به حس منفجر خلق
میگشایند.
چهار پیشانی
که منظر «ابه»ها را داغ سرخ میزنند
و موج و ولولهی خلق را
بر سایههایی رسوا
میکوبند
که خوفشان را در مخفیگاه پلی
نهفتهاند.
چهار سینه
که در انفجارشان
ستارگان
بر دشتها
فرومیریزند
و چهرههای دژخیمان را در پستوی دروغ
مینمایانند.
چهار قامت
که عزم ترکمن را به آسمان و زمان میشناسانند،
و ریشههای خلق را در خاک
محکم میکنند.
چهار اعدام
چهار رستاخیز
یموت و کوکلان در مرگ زنده میشوند،
و تپههای گمیشان
در انعكاس خزر اسبهای سرخ را
بر آفتاب خونین میتازانند.
۵۸/۱۲/۲
اندیشه آزاد، شماره ۲