محمد مختاری
قارنا
به برق شمشیر از دوزخ میجهند
و خانههای گلی را شقه میکنند.
ردای آدمخواران «دیریاسین» را پوشیدهاند
که خون قارنا
چشمهای خالیشان را
پر نمیکند.
تمام دهکده را میبلعند
و تانکها را بر دامها و خرمنها
میرانند
درختهای سدر را
به رگبار میبندند
و صمغ خونین از شاخههای سدر
میجوشد.
جنایت از چنگالشان
میگریزد
و آفتاب بعدازظهر
زیر دندانهاشان
تکه تکه میشود.
کنار مزرعهی سوخته
جنازهها را سر میبرند
و شخمزار فتح و قساوت را
بارور میکنند.
مدار وحش و جنون شعله میکشد
و فوج آدمخواران قیه میکشند
و پای میکوبند
به روی واژهی «خودمختاری»
که با حروف سرهای بریده
نوشتهاند.
اندیشهٔ آزاد، اردیبهشت ۱۳۵۹