محمد مختاری
یک مایه در دو مقام
۱
ازین خم کوتاه چون بگذری
به ناگهان گیسویت
سپید میشود
اشارهی انگشت باربد
که موی زال را در چنگش مینوازد
و شیههی شبدیز
که برق ماه را دم به دم
سیاه میکند و محو میشود
زبان سنگ بریدهست
و از ته ظلمت خَنجی سرخ میزند
هوای ساکن سُر میخورد در پیچ راه
و لحن مهتاب
در گیسوان رودابه.
۷۱/۹/۲۵
۲
تاب ندارد زمین که این رؤیا پایان پذیرد
آب به آسانی آسمان را در بر میگیرد.
موج میافتد بر پوست پریشان آفتاب
زال به تحلیل میرود در طیف بالهای سیمرغ
عکس رخ کیست این که از رؤیا بیرون تابیده است؟
دایرهای آبی از کنار نگاهش هنوز تاب میخورد
تا که بتابد بر آفتاب لب بام.
چشم پریشان از خواب برخاستهست
سایهی نارنج زیر پوستهای تاریک
صحبت کوتاه سایههای سپید با سنگهای سیاه
گیسوی رودابه همچنان میتابد دور زمین
سینهی مهتاب را میآراید ابری خاکستری.
۷۱/۹/۲۵
آدینه، شماره ۸۰