جامعهی مدنی و کانون نویسندگان
در بعضی از مباحثی که این روزها در مطبوعات میخوانیم، اشاره میشود به میزان اندک قدرت دولت در برابر قدرت عمدهی حکومت. آیا از طریق نهادهای مدنی فقط قدرت اجرایی دولت باید کنترل شود؟ یا که حوزهی عمل این نهادها کنترل کل حوزهی قدرت حکومتی است؟ مثلا قوای دیگر و نهادهای دیگر قدرت را چگونه و از چه طریق کنترل میکنند؟ در یکی از روزنامهها در مورد مسائل و مشکلات مربوط به قوهی قضاییه نوشته بودند باید به خدا پناه برد. آیا این جواب با جامعهی مدنی همساز است؟ در مورد نظر و عمل قدرتهای فرهنگی و موسسات و مراکز و متولیان مختلف امر فرهنگ چگونه باید عمل شود؟ اگر با وزارت ارشاد برخورد انتقادی و نظارتی شود آیا مشکل فرهنگ و سانسور و غیره حل می شود؟ آن مراکز و متولیان دیگر از چه راه کنترل می شوند؟ آیا دولت اصلا بر آنها اشرافی دارد؟ مثلا بین «جامعهی مدنی» و رادیو و تلویزیون که خود دولت را هم سانسور میکند چه رابطهای برقرار است یا باید باشد؟
پس وقتی از موانع ساختاری و بازدارندههای سیاسی صحبت میشود باید به طور همه جانبه همه چیز مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد و با کارکرد جامعهی مدنی و نهادهای دموکراتیک سنجیده شود. چون از نهادینه شدن جامعهی مدنی و نهادهای دموکراتیک از جمله فعال شدن مجدد کانون، که نباید چشم پوشید.
مبارزه با تقلیل زبان
بیش از صد سال است که پرسش ما از آزادی اندیشه و بیان، به اقتضای جامعهی مدنی است. اما پاسخمان را از اجتماع سنتی، و جامعهی توده وار میشنویم. در این مدت نیز تنها در دورههای کوتاه و گسستهای توانستهایم درعوالم آزادی سخن گوییم. مانند برخی از سالهای اولیهی مشروطه، دههی بیست تا سال سی و دو، اوایل انقلاب ۵۷ و تا حدودی نیز در چند ماههی اخیر در بقیهی سالها همچنان زیر سلطه و نظارت مستقیم بودهایم. ضمن این که در همین دورهها نیز مجموعهای از عوامل و ساختها و نهادهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره در تضاد با آزادی به هجوم خود ادامه میدادهاند.
آرمان ما نویسندگان نباید جرح و تعدیل شود
نقره کار: با یورش به کانون نویسندگان ایران در خردادماه، و بالاخره در تیرماه 1360 فعالیت علنی کانون متوقف شد. تو بهتر میدانی که برای مدتی کوتاه کانون به فعالیتهایش به شکل مخفی ادامه داد. اما پس از مهاجرت ناگزیر برخی از اعضا آخرین هیئت دبیران کانون و نیز فعالیناش، این فعالیت مخفی هم متوقف شد. کانونیان از این پس گروهها، محافل و جمعهای گوناگون هنری (ادبی) شکل دادند و به نوعی کارهای فرهنگی و هنری کانون را باز هم غیرعلنی پیش بردند، بعدتر با انتشار نشریات فرهنگی و اجتماعی مستقل، که در واقع همین محافل و جمعها استخوانبندی اصلیشان بودند، فعالیتها چشمگیرتر و علنیتر شد. برایمان بگو تو پس از توقف فعالیت کانون چه میکردی؟
فرهنگ، سیاست و تبلیغات نیست
انقلاب به اعتباری پرده برداری برای ورود به صحنه ای بود که مکاشفه باید در آن صورت می گرفت. اختلاف ها، تناقض ها، تنوع ها، تفاوت ها، تضادها، پیچیدگی و تودرتویی و ناسازی و نامتوازنی و ناهماهنگی و ناهمزمانی فرهنگی، کلا جنبه ها و ابعاد مختلف بحران موجود، چشمی دیگر برای دیدن می طلبید که من از آن به “چشم مرکب” تعبیر کرده ام. یعنی باید مثل مگس با هزار چشم ببینیم. یعنی شعر باید مثل اندیشه، به مواجهه با تمام وجود زندگی و هستی مان می پرداخت. شعر نمی توانست تنها با بخشی از این مجموعه و کلیت درگیر باشد. کوچک و بزرگ کردن امور کار مصلحت و سیاست است نه کار خلاقیت و فرهنگ. این که شعر سانسور را برنمی تابد برای این است که سانسور مانع ارتباط آن با کل حقیقت است. شاعران پس از انقلاب درمی یابند که باید از همه سو و در همه سو ببینند.
نیما و شعر امروز
يکصدمین سال تولد نیما بهانهای است تا نویسندگان، منتقدان و شاعران فارسیزبان نگاه دوبارهای به نیما و شعر نیمایی داشته باشند.
فرهنگخانهی مازندران با استفاده از این موقعیت بر خود واجب دانست تا همانگونه که شایستهی بینش و روش نیمایی است، با نگرشی امروزی به پدیدهی نیما و شعر و زبان او نگاه کند.
تاکنون بحثهای بسیاری درباره شعر نیمایی انجام پذیرفته اما کمتر به ویژگیهای بومی شعر او پرداخته شده است. کارهایی هم که در این زمینه انجام گرفته بسیار اندک و ناکافی است.
نیما میگوید: «دنیا خانهی من است». یکسره روی زمین» خانهی نیما است. اما او از مازندران و زادگاه «ابری»اش به دنیا مینگرد. زبان و کلام او گرچه آهنگی جهانی دارد اما دارای رنگ، بو و طنینی بومی است.
جامعهی مدنی و کانون نویسندگان
در بعضی از مباحثی که این روزها در مطبوعات میخوانیم، اشاره میشود به میزان اندک قدرت دولت در برابر قدرت عمدهی حکومت. آیا از طریق نهادهای مدنی فقط قدرت اجرایی دولت باید کنترل شود؟ یا که حوزهی عمل این نهادها کنترل کل حوزهی قدرت حکومتی است؟ مثلا قوای دیگر و نهادهای دیگر قدرت را چگونه و از چه طریق کنترل میکنند؟ در یکی از روزنامهها در مورد مسائل و مشکلات مربوط به قوهی قضاییه نوشته بودند باید به خدا پناه برد. آیا این جواب با جامعهی مدنی همساز است؟ در مورد نظر و عمل قدرتهای فرهنگی و موسسات و مراکز و متولیان مختلف امر فرهنگ چگونه باید عمل شود؟ اگر با وزارت ارشاد برخورد انتقادی و نظارتی شود آیا مشکل فرهنگ و سانسور و غیره حل می شود؟ آن مراکز و متولیان دیگر از چه راه کنترل می شوند؟ آیا دولت اصلا بر آنها اشرافی دارد؟ مثلا بین «جامعهی مدنی» و رادیو و تلویزیون که خود دولت را هم سانسور میکند چه رابطهای برقرار است یا باید باشد؟
پس وقتی از موانع ساختاری و بازدارندههای سیاسی صحبت میشود باید به طور همه جانبه همه چیز مورد ارزیابی و بررسی قرار گیرد و با کارکرد جامعهی مدنی و نهادهای دموکراتیک سنجیده شود. چون از نهادینه شدن جامعهی مدنی و نهادهای دموکراتیک از جمله فعال شدن مجدد کانون، که نباید چشم پوشید.
مبارزه با تقلیل زبان
بیش از صد سال است که پرسش ما از آزادی اندیشه و بیان، به اقتضای جامعهی مدنی است. اما پاسخمان را از اجتماع سنتی، و جامعهی توده وار میشنویم. در این مدت نیز تنها در دورههای کوتاه و گسستهای توانستهایم درعوالم آزادی سخن گوییم. مانند برخی از سالهای اولیهی مشروطه، دههی بیست تا سال سی و دو، اوایل انقلاب ۵۷ و تا حدودی نیز در چند ماههی اخیر در بقیهی سالها همچنان زیر سلطه و نظارت مستقیم بودهایم. ضمن این که در همین دورهها نیز مجموعهای از عوامل و ساختها و نهادهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره در تضاد با آزادی به هجوم خود ادامه میدادهاند.
آرمان ما نویسندگان نباید جرح و تعدیل شود
نقره کار: با یورش به کانون نویسندگان ایران در خردادماه، و بالاخره در تیرماه 1360 فعالیت علنی کانون متوقف شد. تو بهتر میدانی که برای مدتی کوتاه کانون به فعالیتهایش به شکل مخفی ادامه داد. اما پس از مهاجرت ناگزیر برخی از اعضا آخرین هیئت دبیران کانون و نیز فعالیناش، این فعالیت مخفی هم متوقف شد. کانونیان از این پس گروهها، محافل و جمعهای گوناگون هنری (ادبی) شکل دادند و به نوعی کارهای فرهنگی و هنری کانون را باز هم غیرعلنی پیش بردند، بعدتر با انتشار نشریات فرهنگی و اجتماعی مستقل، که در واقع همین محافل و جمعها استخوانبندی اصلیشان بودند، فعالیتها چشمگیرتر و علنیتر شد. برایمان بگو تو پس از توقف فعالیت کانون چه میکردی؟
فرهنگ، سیاست و تبلیغات نیست
انقلاب به اعتباری پرده برداری برای ورود به صحنه ای بود که مکاشفه باید در آن صورت می گرفت. اختلاف ها، تناقض ها، تنوع ها، تفاوت ها، تضادها، پیچیدگی و تودرتویی و ناسازی و نامتوازنی و ناهماهنگی و ناهمزمانی فرهنگی، کلا جنبه ها و ابعاد مختلف بحران موجود، چشمی دیگر برای دیدن می طلبید که من از آن به “چشم مرکب” تعبیر کرده ام. یعنی باید مثل مگس با هزار چشم ببینیم. یعنی شعر باید مثل اندیشه، به مواجهه با تمام وجود زندگی و هستی مان می پرداخت. شعر نمی توانست تنها با بخشی از این مجموعه و کلیت درگیر باشد. کوچک و بزرگ کردن امور کار مصلحت و سیاست است نه کار خلاقیت و فرهنگ. این که شعر سانسور را برنمی تابد برای این است که سانسور مانع ارتباط آن با کل حقیقت است. شاعران پس از انقلاب درمی یابند که باید از همه سو و در همه سو ببینند.
نیما و شعر امروز
يکصدمین سال تولد نیما بهانهای است تا نویسندگان، منتقدان و شاعران فارسیزبان نگاه دوبارهای به نیما و شعر نیمایی داشته باشند.
فرهنگخانهی مازندران با استفاده از این موقعیت بر خود واجب دانست تا همانگونه که شایستهی بینش و روش نیمایی است، با نگرشی امروزی به پدیدهی نیما و شعر و زبان او نگاه کند.
تاکنون بحثهای بسیاری درباره شعر نیمایی انجام پذیرفته اما کمتر به ویژگیهای بومی شعر او پرداخته شده است. کارهایی هم که در این زمینه انجام گرفته بسیار اندک و ناکافی است.
نیما میگوید: «دنیا خانهی من است». یکسره روی زمین» خانهی نیما است. اما او از مازندران و زادگاه «ابری»اش به دنیا مینگرد. زبان و کلام او گرچه آهنگی جهانی دارد اما دارای رنگ، بو و طنینی بومی است.